سرخط خبرها

بچه محله امام رضایُم

  • کد خبر: ۱۲۶۴۷۲
  • ۳۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۶:۵۹
بچه محله امام رضایُم
قاسم رفیعا - شاعر و طنزپرداز

زندگی ام سرشار از رویداد‌هایی است که نقش بی بدیل و تأثیرگذار حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در آن پررنگ و پررنگ‌تر بوده است. درست یادم نیست از چه زمانی ماجرای امام رضا (ع) وارد زندگی من شد، اما یادم هست که هرگز از زندگی من خارج نشد. نمی‌شود روزی بگذرد و تأثیر وجود پر برکت امام رضا (ع) را در جای جای زندگی ام احساس نکنم.

این ربطی به خواندن زیارت خاصه حضرت و تعظیم هر روز و هر دم ساعت در خیابان‌های شهر مشهد به سمت حرم حضرت ندارد.

من نمی‌دانم شما چگونه اید، اما من بی واسطه، بی بهانه، متأثر از حضور بی بدیل حضرتش هستم. این یک شعار معمول مثل این‌هایی که تا می‌پرسی آرزوی شما چیست و می‌گویند ظهور امام زمان (عج) نیست. اگر همین الان از من بپرسید آرزوی تو چیست؟ برای ظهور حضرتش تردید دارم. مگر می‌شود تو آرزو داشته باشی و برای آن آرزویت کار تأثیرگذاری نکنی؟

راستی مگر تنها گفتن آرزو کفایت می‌کند؟ باید تمام وجودت آماده این رویداد باشد. اما در مورد تأثیر عمیق حضرت بر جای جای زندگی و رستگاری شک ندارم. عکس‌هایی که از دوران کودکی داریم در آغوش پدر و مادر با حرم. نذر‌های کوچک و بزرگمان و خاطرات متفاوتی که ما مردم مشهد با حرم داریم.

از کودکی خودم شروع کنم؟ من سالی یکی دوبار لیاقت می‌یافتم که به زیارت بروم (آخر من گفتم تا مدرسه از کوچه آسیا خارج نشدم و زمانی که خارج شدم باز از شهر خارج نشدم. فضای اتوبوس مرا می‌گرفت و حالم خراب می‌شد)، اما همان یکی دوبار چنان تأثیری در روح من می‌گذاشت که باورکردنی نبود. در دوران تحصیل یک سال نذر کردم اگر قبول شوم یک روز پیاده به زیارت امام رضا (ع) بروم. من پیاده به زیارت رفتم.

توی آن تابستان گرم از صبح تا غروب راه رفتم. راه اصلی بولوار وکیل آباد وسط درخت‌های توت بود (همان جایی که حالا مسیر قطار شهری است) تک و توک در دور دست شما خانه‌ای می‌دیدید و درست تا فلکه احمد آباد هیچ خبری از شلوغی و رفت وآمد نبود و به خیال من هنوز طرقبه بود و چقدر همان راه را هی اشتباه رفتم و برگشتم. حرم پناهگاه همیشگی من بود. تنها نقطه‌ای که می‌شد مسیر را از آن شروع کرد.

آدرس که می‌دادیم همیشه از سمت حرم شروع می‌کردیم و همیشه به حرم ختم می‌شد و گاهی برای پیدا شدن به سمت حرم می‌رفتیم. حرم پناهگاه ما بود حتی برای وقتی که می‌خواستیم دیده نشویم. حتی وقتی می‌خواستیم گم شویم، کسی پیدایمان نکند و هرگز از چرخیدن در صحن‌ها خسته نمی‌شدیم. بولوار وکیل آباد را دوست داشتم به خاطر اینکه مرا به سمت حرم‌ می‌برد.

چندین سال بعد در همان بولوار وکیل آباد دلم هوای حرم امام رضا (ع) را کرد و سرودم:

من می‌سرایم شعر باران را
در بارگاه روشن آقا
در گنبد سبز و غزل خیزت
در آسمان دامنت آقا ...‌ای کاش لطف بی دریغ تو
یک روز مردم را ندا می‌داد
آن دست‌های روشنت آقا‌ای کاش ما را هم شفا می‌داد

و سرودم و سرودم و سرودم.

همیشه شعری برای امام رضا (ع) داشتم؛ که شعر گفتن برای امام عشق و مهربانی بهانه و سوژه نمی‌خواست. بی اراده شعر می‌گفتیم و جاری می‌شدیم.

وقتی میام تو حرمت
وامره عقده دلم
هنوز تو‌ای دنیا هنوز
نکرده غصه‌ها ولم

وبعد کار به جایی رسید که سر شوخی را باز کردم!

موره می‌بینی که شر و باصفایم
بچه محله امام رضایم

آقای مهربان مشهد، دوباره بر می‌گردم با کوله باری از شعر و احساس به سوی تو که دریای بی دریغ معرفت و محبتی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->